5 یافته پژوهشی کلیدی در زمینه مرتبط با هیجان
5 یافته پژوهشی کلیدی در زمینه مرتبط با هیجان
- الف) هیجان خارج از آگاهی رخ می دهد
- ب) برچسب زدن به هیجانات به تعدیل آنها کمک می کند
- ج) امنیت و در ارتباط بودن به تنظیم هیجان کمک می کند
- د) هیجان، هیجان را تغییر می دهد
- ه) تجربیات هیجانی جدید به تغییر خاطرات هیجانی کمک می کند
- و) دیدگاه سازه گرایانه ی دیالکتیک تلفیق کننده ی زیست شناسی و فرهنگ
الف- هیجان خارج از آگاهی رخ می دهد
هیجانات در تعبیر پاسخ های احشایی- حرکتی و بدنی – حرکتی مرتبط با حس های بدنی خارج از آگاهی اتفاق می افتند. هیجانات را می توان از طریق محرک های زیر آستانه ایی تحریک کرد و محتوای شناختی محرک ها میتواند روی رفتار بعدی تاثیر بگذارد بدون اینکه فرد نسبت به این تاثیرات روی رفتارش آگاه باشد. بنابراین بخش عمده ایی از پاسخ های هیجانی ممکن است بدون اینکه فرد از آنها آگاه باشد رخ دهد. در عوض هیجانات متشکل از طرح های حسی- حرکتی پیش نظری و پیش کلامی هستند. هیجان ضمنی یا نهفته ( حس های احساس شده در بدن) می توان از طریق بیانشان در قالب واژگان و به صورت تجربیات هشیارانه ی مجزای هیجانات خاص تغییر داد.
ب) برچسب زدن به هیجانات به تعدیل آنها کمک می کند
برچسب زدن به هیجان و در واقع بیان آنها در قالب واژگان به تعدیل عواطف کمک می کند. بنابراین اگر شما واژه ی خشمگین را برای چهره ی خشمگینی که می بینید بکار ببرید در آمیگدالا کاهش پاسخ وجود خواهد داشت و این برچسب زنی عملاً برانگیختگی را کاهش می دهد.
لیبرمن و همکاران در پژوهشی دریافتند که درد اجتماعی مشابه درد فیزیکی است. طبق این پژوهش واژگان می توانند به اندازه ی سنگ و چوب دردآور باشند به این صورت که به عنوان مثال طرد و دلشکستگی می تواند دقیقاً به همان اندازه ی بریدگی، جراحت و کبودی ناشی از ضربه تاثیر گذار باشد.
نتایج همچنین حاکی از آن است که ابراز هیجانی سودمندتر از پردازش هیجانی است. ابراز هیجانی در پیگیری اثربخش اهداف نقش دارد.
ج) امنیت و در ارتباط بودن به تنظیم هیجان کمک می کند
طبق تحقیقات حضور شخصی که به آن دلبستگی داریم در موقعیت های دردآور می تواند تهدید و درد را کاهش دهد. چهره ی دلبستگی به عنوان یک محرک امنیت عمل می کند و به این ترتیب پاسخ مرتبط با تهدید یا پریشانی در حضور آن کاهش می یابد. طبق نظریه ی چند واگی در صورتی که مراجعان با حضور در کنار درمانگر احساس امنیت و ایمنی کنند بهتر می توانند تکالیف درمانی را آغاز کنند و با آن درگیر شوند.
د) هیجان، هیجان را تغییر می دهد
اسپینوزا معتقد بود که هیجان، برای تغییر هیجان نیاز است. او مطرح کرد که هیجان را نمی توان مهار کرد یا از بین برد مگر با یک هیجان مخالف و قوی تر. شواهد فردریکسون حاکی از آن است که هیجان مثبت را می توان برای تغییر هیجان منفی استفاده کرد. طبق این اصل می توان هیجانات ناسازگارانه را نیز از طریق فعال سازی هیجانات سازگارانه مخالف تغییر داد. بنابراین ترس یا شرم ناسازگارانه را می توان از طریق تحریک احساسات شفقت یا بخشش تغییر داد. این مهم است بدانیم که در فرآیند تغییر هیجان با هیجان از ایده های تخلیه ی هیجانی، تکمیل، رها کردن، غرقه سازی، خاموشی رفتار یا ایجاد عادت برای تضعیف کردن احساس ناسازگارانه ی فرد استفاده نمی شود در عوض احساس دیگری مورد استفاده قرار می گیرد تا آن را تغییر دهد یا خنثی کند. تغییر هیجانی به واسطه ی فعال سازی تجربه ی سازگارانه تر نا همخوان ایجاد می شود که جایگزین پاسخ قدیمی می گردد یا آن را تغییر می دهد.
ه) تجربیات هیجانی جدید به تغییر خاطرات هیجانی کمک می کند
تغییر ساختارهای طرح های هیجانی به احتمال زیاد از طریق فرآیند باز تحکیم حافظه رخ می دهد. باز تحکیم حافظه یعنی فراخوانی مجدد خاطرات از پیش تحکیم شده و تحکیم فعالانه ی دوباره ی آنها است. طبق دیدگاه کلاسیک حافظه، حافظه در طول یک دوره زمانی که بلافاصله بعد از یادگیری وجود دارد بسیار ظریف و تغییر پذیر است اما بعد از این دوره حافظه کم و بیش ثابت می شود. طبق این دیدگاه فقط در جریان دوره ی تحکیم می توان شکل گیری حافظه را مختل کرد یا خاطره را تغییر داد. بعد از گذشت این فرصت زمانی، ممکن است خاطره تعدیل یا بازداری شود اما حذف نمی شود. با این حال طبق دیدگاه جایگزینی که اخیراً مطرح شده است هربار که یک حافظه بازیابی می شود ردهای حافظه ایی زیر بنایی یکبار دیگر ضعیف و تغییر پذیر می شوند و دوره ی تحکیم دیگری را که به آن دوره باز تحکیم می گوییم ایجاد می کند. این دوره ی باز تحکیم فرصتی را فراهم می آورد تا حافظه را مختل کنیم. مختل کردن یک حافظه هیجانی از پیش کسب شده از طریق مسدود سازی باز تحکیم کاربرد مهمی در رواندرمانی دارد و باعث حل و فصل مشکلات هیجانی می شود اما این اتفاق تنها زمانی رخ می دهد که خاطرات هیجانی در درمان فعال شوند تا بتوان آنها را تغییر داد.
و) دیدگاه سازه گرایانه ی دیالکتیک تلفیق کننده ی زیست شناسی و فرهنگ
طبق دیدگاه ساختار گرایانه ی دیالکتیک ما هیجانات احساس شده در بدن را در قالب واژگان بیان می کنیم، روی آنها تامل می کنیم تا چیزی را ایجاد کنند که ما آن را احساس می کنیم. این نام گذاری باعث می شود تا بتوانیم آنها را تحمل کنیم. شیوه ایی که هیجانات به صورت نمادین بیان می شود روی آنچه که این تجربه در لحظه ی بعد تبدیل می شود تاثیر می گذارد بنابراین در کار با هیجانات لازم است که هم به هیجان و ایجاد معنا و هم به تسهیل تغییر پرداخت. همانطور که پیشتر گفته شد دو سطح اساسی تولید هیجان، مهم در نظر گرفته می شود. یک سطح شامل فرآیندهای خودکار است که پاسخ های ابتدایی را ایجاد میکند. احتمالاً این طرح ها از تولد شکل می گیرد و منبع ابتدایی هیجانات ما هستند. سطح دیگر بیشتر تحت تاثیر فرهنگ است. که استدلال در آن نقش مهمی دارد.
مهم است که بدانیم تجربه به واسطه ی یک طرح هیجانی منفرد یا به واسطه ی یک سطح پردازش منفرد ایجاد نمی شود. بلکه در عوض تجربه به واسطه ترکیب ضمنی چندین طرح هیجانی و چندین سطح پردازش ایجاد می شود که همزمان فعال شده و بکار گرفته می شود. این طرح های چندگانه پایه و اساس خودسازماندهی فعلی ما را در هر لحظه شکل می دهند و مرجع احساس شده ی تجربه را فراهم می آورند. طبق این دیدگاه هیجان و شناخت به عنوان پدیده هایی که به طرز ناگسستنی با هم در ارتباطند در نظر گرفته می شوند. در نتیجه احساسات واقعیات نیستند بلکه به مثابه فرآیندی اطلاع رسانند. در لحظه برای ما مهم اند و باعث آمادگی ما جهت اقدام می شوند. ما با استفاده از هیجانات نسبت به جهان جهت گیری پیدا می کنیم، معنا ایجاد می کنیم و روایت ها را توسعه می دهیم.
کلمات کلیدی: مهارت، هوش هیجانی،تنظیم، برچسب زنی، تعدیل هیجان، سازه گرایی، بازتحکیم حافظه ، معنای هیجانی، ابراز هیجان، هماهنگی هیجانی، بیولوژی، فرهنگ، تجربه، عاطفه، برانگیختگی، شدت هیجان، مدیتیشن، مغز، قشر مغز، اقدام، تمرکز، تامل هیجانی، هیجان، احساس، عاطفه، روایت، معنا، انسانگرایی، تجربه گرایی، انسان، تجربه، لزلی گرینبرگ، هیجان مدار، Leslie greenberg، Emotion focused therapy، emotion, feel, affect
دیدگاهتان را بنویسید