چه احساسی داری؟
گاهی همین یک سوال کوچک میتواند زندگی ما را تغییر دهد. البته مسئله فقط سوال نیست؛ بلکه نحوه پرسیدن و قصد کسی که میپرسد است که اهمیت دارد!
چه احساسی داری؟
همه ما تا به یکدیگر میرسیم برای سلام و احوالپرسی میپرسیم:
- «حالت چطوره؟»
- «همه چیز خوب پیش میره؟»
- «اوضاع چطوره؟»
آنقدر از روی عادت مکالمه این سوالات را میپرسیم که به ندرت حواسمان به سوالی که میپرسیم هست و وقتی هم کسی از ما این دسته از سوالات را میپرسد، باز هم پاسخی از سر عادت به او میدهیم:
– «خوبم. ممنون. تو چطوری؟ همه چی خوبه؟»
قبل از جوابدادن حتی یک ثانیه هم فکر نمیکنیم!
ما به شیوههای مختلفی بارهاوبارها سوال «چه احساسی داری؟» رو از همدیگر میپرسیم که این موضوع باعث میشود تصور کنیم حتماً سوال خیلی مهمی میپرسیم. بااینحال نه انتظار جواب صادقانه داریم و نه میخواهیم چنین جوابی رو بشنویم و نه حتی خودمان چنین جوابی میدهیم؛ ولی اگر یکی از ما این سوال را بپرسد، واقعاً بخواهد جواب سوالی که پرسیده رو بداند، بهخاطر احساسی که در لحظه داریم قضاوتمان نکند و با صمیمیت و همدردی به آن چه که ابراز میکنیم گوش دهد و سعی نکند توضیح و تفسیری از ما و رفتارمان ارائه دهد چه اتفاقی میافتد؟
برای جوابدادن به این سوال چند لحظه صادقانه به خودتان فکر کنید واقعاً چه احساسی دارید؟
شاید برای شما هم سخت باشد که بتوانید احساسی که در لحظه دارید را شناسایی کنید و یک اسم دقیق برای آن انتخاب کنید. البته این کاملا منطقی است که هنگام صحبتکردن در مورد زندگی عاطفیمان احساس خوشایندی نداشته باشیم. این مسئله حتی زمانی که احساسات مثبتی رو هم تجربه میکنیم صادق است چه برسد در مورد احساسات ناخوشایندی مثل غم، ترس، شرم، انزجار و طردشدن که نمایانگر نقاط ضعف ما هستند. چه کسی دوست دارد نقاط ضعفش رو به نمایش بگذارد؟
مراقبت از خودمان بهوسیله پنهانکردن نقاط آسیبپذیریمان، امری غریزی و طبیعی است و حتی حیوانات نیز همین کار را میکنند. درواقع این کار یک نوعی از «مراقبت از خود» محسوب میشود؛ ولی مراقبت از خود به این شکل، همیشه هم جواب نمیدهد؛ مثلاً وقتی که در یک موقعیت، حق ما پایمال میشود و از مرزهایمان گذر میشود، اگر نتوانیم خشمگین شویم و حق خود را مطالبه کنیم، این احساس خشم در جای دیگری و با فرد دیگری که مستحق خشم ما نیست بروز پیدا میکند. درواقع چون زورمان به فرد آسیبرسان نمیرسد، خشممان را سر کسی که میدانیم ما را دوست دارد و آسیبی به ما نمیزند خالی میکنیم.
درحالیکه نیاز اصلی ما این طرز تخلیه خشم نیست؛ بلکه این است که هم خودمان متوجه باشیم از چه کسی و چه چیزی عصبانی هستیم و هم فرد دیگری ما را درک کند، احساسمان را به رسمیت بشناسد و به ما حق عصبانی بودن دهد.
وقتی به این احساسات بیتوجهی میشود یا قدرت ابراز و محیط امنی برای ابراز آن وجود ندارد، کمکم نسبت به احساسات خودمان و دیگران بیتفاوت و بیحس میشویم؛ احساساتمان را خاموش میکنیم و بدنمان وارد وضعیت بقا میشود. وضعیتی که امروز میتوانیم بهخوبی در جامعه ببینیم.
به جامعه نگاه کنید و رفتارهای بیرونی افراد را ببینید. خیلی از ما تبدیل به افرادی با شخصیتی بدعنق، بداخلاق، منزوی، کینهای، خیرهسر، جنگجو و عصبانی شدهایم که غریبه و آشنا را از خود میرنجانیم و قبل از آسیبدیدن، آسیب میزنیم؛ چون احساس ناامنی داریم و از یکدیگر انتظار بدی داریم.
ولی اگر دقیقتر نگاه کنیم همه ما میتوانیم احساس کنیم که یک مشکلی وجود دارد؛ یک چیز مهم که ممکن است کسی هم متوجه آن نشده باشد، حتی خودمان!
خیلی وقتها تا میخواهیم کوچکترین احساسی را ابراز کنیم هم جملاتی مثل:
- «فراموشش کن»
- «آنقدر بهش فکر نکن»
- «آنقدر حساس نباش»
- «باید باهاش کنار بیای. چارهای نداری»
- «همینی که هست»
و امثال اینها را میشنویم.
ولی مسئله اینجاست که وقتی احساساتمان رو نادیده میگیریم یا سرکوب میکنیم، برعکس قویتر میشوند. زمانی هم که احساساتی خیلی قوی بشوند، درون ما بزرگ میشوند، مانند نیرویی تاریک و عمیق که در نهایت تمام کارها و روابطم ما را مسموم میکند؛ چه بخواهیم و خوشمان بیاید و چه نخواهیم و دوست نداشته باشیم.
چرا که احساسات جریحهدار شده، خودبهخود محو نمیشوند؛ خودبهخود التیام پیدا نمیکنند و فراموش نمیشوند. درواقع اگر احساساتمان را ابراز نکنیم مثل بدهی رویهم جمع میشوند و یک روزی مجبور میشویم همه آنها را باهم و یکجا تسویه کنیم.
بااینحال، اگر ما بتوانیم تمام احساساتمان را، حتی چالشبرانگیزترین آنها را شناسایی، ابراز و کنترل کنیم میتوانیم از همان احساسات و عواطف برای خلق یک زندگی مثبت و رضایتبخش استفاده کنیم.
البته منظور فقط احساسات ناخوشایند نیست؛ چرا که حتی وقتی همه چیز هم خوب پیش میرود، نمیتوانیم درک کنیم دقیقاً چه حسی داریم و به لذتبردن از احساسمان اکتفا میکنیم و درون خود را عمیقتر کاوش نمیکنیم که این رفتار هم اشتباه است. چون که اگر قرار باشد در آینده نیز انتخابهای مثبتی داشته باشیم، باید بدانیم چرا و چه چیزی باعث خشنودی ما میشود.
پس اگر احساسات و عواطف را درک نکرده و استراتژیهایی برای رودررو شدن با آنها پیدا نکنیم، افسار زندگی خود را به دست احساسات میدهیم؛ درحالیکه احساسات نوعی اطلاعات هستند شبیه گزارشهای خبری از درون روان ما که پیامهایی را راجع به آن چه درون هر شخص منحصربهفرد، یعنی هر کدام از ما، رخ میدهد، ارسال میکنند. این پیامها در واکنش به رویدادهای مختلف درونی و بیرونی است که تجربه میکنیم؛ بنابراین ما باید به این اطلاعات دسترسی داشته باشیم و بفهمیم این احساسات به ما چه میگویند و بدینطریق میتوانیم آگاهانهترین تصمیمات را بگیریم.
البته صحبتکردن از این کار آسان ولی عملیکردنش در زندگی روزمره چالش بزرگی است؛ چون اینطور نیست که هر احساس برچسبی داشته باشد که رویش نوشته شده باشد چه علت و عاملی باعث بروز آن احساس شده است و ما برای حلکردنش چه کاری میتوانیم انجام دهیم.
بهعبارتدیگر، نحوه تفکر و رفتار ما کاملاً در واکنش به احساسی که داریم تغییر میکند؛ ولی همیشه نمیدانیم چرا این اتفاق میافتد و چطور باید به بهترین نحو به احساسات و عواطفمان رسیدگی کنیم.
همه ما میخواهیم که زندگی خود و زندگی کسانی که دوستشان داریم را از سختی و وقایع مشکلساز دور نگه داریم؛ ولی هرگز نمیتوانیم چنین خواستهای را برآورده کنیم.
از طرف دیگر، ما همه میخواهیم که زندگیمان مملو از روابط سالم، مهربانی و حس هدفمندی باشد که این خواسته برعکس قبلی، قابلدستیابی است. ما میتوانیم به خودمان و نزدیکانمان اجازه دهیم تا احساسات و عواطفشان را احساس کنند و این اولین گام در فرایند محقق کردن خواستهمان است.
شناخت و درک احساسات
برای درک احساسات و عواطف شیوههای علمیای وجود دارد که نشان میدهد همدلیکردن با دیگران، شخصی و غریزی نیست و ما با یک استعداد ذاتی برای تشخیص اینکه خودمان یا دیگران چه احساسی داریم و چرا این احساس را داریم به دنیا نمیآییم.
برای همین در انتهای این مقاله ۵ مورد از مهارتهایی که برای درک احساسات و عواطف خود و دیگران لازم است را بررسی میکنیم.
- عواطف خودمان و دیگران را شناسایی کنیم نه فقط در چیزهایی که فکر میکنیم، احساس میکنیم یا میگوییم؛ بلکه در حالات صورت، زبان بدن، تن صدا و دیگر علائم غیرکلامی. به یاد داشته باشید که چشمها دریچه روان ما هستند و تمام احساسات اصیل را میتوان از روی چشمها خواند.
- این احساسات را درک کرده و منشأ آنها، یعنی همان تجربیاتی که موجب بروزشان شده را شناسایی کنیم و بعد نتیجهگیری کنیم که چه تاثیری بر رفتارهایمان دارند.
- هر احساس را با واژگان دقیق نامگذاری کنیم.
- احساساتمان را مطابق با هنجارهای فرهنگی و بافتهای اجتماعی بهگونهای ابراز کنیم که موجب آگاهیبخشی و برانگیختن حس همدلی در شنونده شود.
از طریق یافتن استراتژیهای عملی برای روبروشدن با آنچه خودمان و دیگران حس میکنیم، احساسات را تنظیم و تعدیل کنیم؛ نه اینکه بگذاریم آنها ما را تنظیم و تعدیل کنند.
فراموش نکنید که یادگیری مهارتها و بهبود نحوه واکنش نشاندادنمان به احساسات به این معنا نیستند که به یکباره خوشحال میشویم و برای همیشه خوشحال میمانیم. خوشحالی دائمی نباید هدف ما باشد چرا که اصلا زندگی چنین اجازهای نمیدهد.
ما به توانایی تجربه و ابراز تمام احساسات و عواطف نیاز داریم تا بتوانیم هم احساسات خوشایند و هم احساسات ناخوشایند را در جهت مناسب تعدیل کنیم تا به سلامت بیشتری برسیم؛ تصمیمگیریهای آگاهانهتری داشته باشیم؛ روابط بامعنایی بسازیم و آنها را حفظ کنیم و پتانسیل خود را در زندگی شکوفا کنیم.
مرکز روانشناسی هیجان مدار آوی واقع در تهران خیابان گیشا با تیم حرفه ای درمانگران متخصص هیجان مدار به صورت ویژه بر درمان تروما و اختلالات پس از آسیب تمرکز دارد. اگر به دنبال یک روانشناس خوب و یک کلینیک روانشناسی خوب هستید پیشنهاد می شود از جلسات تریاژ کلینیک روانشناسی آوی استفاده نمائید.
دیدگاهتان را بنویسید