نقش روایت کردن در درمان هیجان مدار
زندگی به رشتهای از روایت آویزان است. این رشته، داستانهای بههمتنیدهای است که ما را از اینکه چه کسی هستیم، از کجا آمدهایم و به کجا میرویم آگاه میکند.
(ان پلوفسکی،1977)
در مقاله حاضر به بررسی اهمیت ترکیب هیجان و روایت میپردازیم و به دنبال پاسخگویی به این سوال هستیم که روایت کردن چه نقشی در درمان هیجانمدار بازی میکند؟
بیایید بحث خود را از لحظه ورود مراجع به اتاق درمان شروع کنیم:
هر مراجع با داستان منحصر به فرد خود وارد اتاق درمان میشود و در نهایت همان داستان را بر اساس معناهای جدیدی که در روند درمان ساخته است، بازسازی میکند و با روایتی تغییریافته اتاق درمان را ترک میکند. به طور کلی درمان، فرآیند آمدن مراجعان برای فهمیدن و درک کردن داستانهایشان و به طبع آن تغییر دادن آنهاست. هدف از مطلب گفتهشده ایجاد یک کلیت در ذهن شما بود، حال بیاییم این روند را باز کنیم و ببینیم برای ساختن معنا و تغییر روایت چه اتفاقی در درمان هیجانمدار میافتد.
ما در مقالات پیشین به این مسئله اشاره کردیم که در درمان هیجانمدار معتقدیم که برای ایجاد یک تغییر گسترده و پایدار نیاز به تغییر هیجان داریم و به چگونگی ایجاد این تغییر به وسیله هیجانی دیگر پرداختیم. همچنین، تغییر هیجانی را کلید تغییر شناختی و رفتاری معرفی کردیم. اما درباره چگونگی ساخت معنا و چگونگی ورود عنصر شناخت به هیجان صحبت نشد. حرف اصلی ما در این مقاله این است: تعامل هیجان و روایت است که باعث ورود شناخت و معناسازی و در نهایت تغییر روایت اولیه مراجعان میشود. به عبارتی دیگر آنچه هیجان و شناخت را به هم پیوند میدهد، روایت است. در واقع روایت با فراهم کردن بستری برای تامل در خود و وادار کردن ما به تفسیر کردن تجاربمان این کار را انجام میدهد. برای واضحتر شدن مسئله تصور کنید که میخواهید درباره ی یک تجربه به خصوص برای فردی دیگر صحبت کنید. شاید بارها برایتان اتفاق افتاده باشد که حین روایت کردن، به معناهای جدیدی رسیده باشید که برای خودتان هم جالب است. این دقیقا کاری است که روایت برای ما انجام میدهد. روایت به ما کمک میکند که با تامل، درک کنیم یک تجربه چه معنایی برای ما دارد و چه چیزی به ما میگوید و اینگونه باعث خلق معنا میشود. اما به این نکته توجه کنید که روایت کردن بدون هیجان، باعث ظهور معنای جدید و ایجاد تغییر نخواهد شد. هیجان و روایت به طور متقابلی یکدیگر را تحت تاثیر قرار میدهند، به گونهای که داستانهای فردی هنگامی که با هیجانات آمیخته میشوند، برجسته و مهم میشوند و هیجانات ما هنگامی که در یک زمینه روایتی قرار میگیرند، معنا پیدا میکنند. معناسازی بدون مبنایی هیجانی، سازنده نیست و هیجان بدون زمینه روایتی، تمایزنیافته باقی میماند و به صورتی ضعیف درک میشود. بنابراین:
«هیجان ما را به حرکت وا میدارد در حالیکه روایت، فرآیند معناسازی زیربنایی است که با وارد کردن عنصر شناخت، به هیجان معنا میبخشد و این حرکت را هدایت میکند»
در اینجا به نقل قولی از پروفسور گرینبرگ میپردازیم:
درمان هیجانمدار رویکردی فرآیندمحور است که در آن درمانگر به مراجع کمک میکند شناخت خود را وارد هیجان کند و با ساختن روایتها، معناهایی را شکل دهد که موجب شود درکی از هیجانات خود داشته باشد و رفتار را هدایت کند. هیجانات به عنوان داده اصلی تجربه انسانی در نظر گرفته میشوند، ولی روایت منبع اصلی خلق معنا است. اما فقط بر پایه مفهوم هیجان است که روایت تغییر میکند.
*بنا بر مطالب گفته شده، پس از اینکه تغییر هیجانی در مراجع رخ داد، درمانگر به کاوش کردن میپردازد تا مراجع شروع به روایت کردن از تجربه هیجانی خود کند و به این صورت از ترکیب هیجان و روایت، به معناهای جدیدی دست یابد. سپس درمانگر کمک میکند که مراجع این معنای جدید را در روایت اولیه خود (روایتی که با آن به جلسه درمان آمده) وارد کند و با روایت جدید و منسجمی از خود، اتاق درمان را ترک کند. این دقیقا همان چیزی است که ما درمان مینامیم.
به عبارتی دیگر درمانگر باید پس از رسیدن به تغییر هیجانی در مراجع، کاری که انجام شده را تثبیت کند. تثبیت کردن با کمک کردن به مراجع برای ساختن معناهای جدید رخ میدهد. چرا که معناها از خود مراقبت میکنند و پس از آن مراجع به راحتی از تنظیم خارج نخواهد شد و اگر هم خارج شود به جای اولیه خود باز میگردد. این مطلب را با آوردن مثالی به اتمام میرسانم:
وقتی در فردی معنای بیکفایتی و بیعرضگی شکل گرفته باشد، این فرد هر چقدر هم که در مسیر زندگی خود پیشرفت کند و موفقیتهای جدیدی کسب کند، باز هم پس از مدتی به همان معنای بیعرضه بودن برمیگردد. همینطور، وقتی در فردی معنای کفایت و شایستگی شکل گرفته باشد، پس از چندین شکست هم باز به معنای اولیهای که از خود داشته باز میگردد. چرا که این خاصیت معناهاست، که از خود مراقبت میکنند. بنابراین درمانگران هیجانمدار باید به مراجعین کمک کنند معنا را از هیجان تبدیل شده استخراج کنند و با روایتی تغییریافته و منسجم، اتاق درمان را ترک کنند.
منابع:
-Leslie S. Greenberg & Angus, Lynne E,(2011), Working With Narrative in Emotion-Focused Therapy: Changing Stiories, Healing Lives.
-Leslie S. Greenberg, (2015), Emotion-focused Therapy: Coching Clients to Work Through Their Feelings
افروز حجار
تولید محتوای تخصصی روانشناسی
روانشناس بالینی دانشگاه شیراز
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
عالی و دقیق
درود بر شما .
امیدواریم که استفاده کنید.
ممنون از همراهی تون با آوان