مفاهیم پایهی درمان هیجان محور
هیجان، بخشی از تاریخچه اولیه تجربه انسان است. چنانکه ما نیاز داریم هیجان را به شناخت بیاوریم، به خود کمک میکنیم آن را واضح ساخته و بفهمیم، و تمایلات رفتاری هیجان را به تصمیمها، رفتار و معنا ترجمه کنیم. هیجان یک طبقهبندی واحد از پدیداری نیست، بلکه بیشتر قلمروی پیچیدهای از تجربهی انسان است.
تعریف کردن هیجان مقداری بحثبرانگیز است؛ چراکه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. اکثریت نظریهپردازان موافقند که هیجان، الگوی واکنشی پیچیده است که شامل جنبههای فیزیولوژیکی، تجربهای(Experiential) و رفتاری و عناصر است و آن هیجانات به افراد کمک میکند که اهمیت موقعیتها را برای بهباشیِ (Well-Being) خود ارزشیابی کنند.
هیجان به تعدادی از کارکردهای مهم نشأتگرفته از تکامل خدمت کرده تا از بقا حمایت کند. در ابتدا و مهمتر از همه، هیجان به سرعت تمایلی رفتاری (Action tendency) را برای کمک به بقا فراهم میآورد. دوم به طور همزمان برایمان اطلاعاتی تهیه میکند که در ارتباط با نیازهایمان در موقعیت چه اتفاقی میافتد، و قصدهایمان را به دیگران اطلاعرسانی میکند. سوم اینکه هیجان، سیستم اطلاعدهنده اولیهی ماست. نمادگذاری شده است؛ به این معنا که با ابراز بدنی هیجانات، وضعیت (State)هایمان را به دیگران به صورت غیرکلامی اطلاع میدهیم. برای مثال، زمانی که ترس فعال شود، برای ما یک تمایل رفتاری را فراهم میکند: فرار کردن. زمانی که احساس ترس میکنیم، به ما میگوید که در خطر هستیم، و ابراز یا رفتار جسمانی ما، وضعیتمان را به دیگران اطلاع میدهد.
همانطور که فریجدا (2016) بیان کرد، اساسیترین کارکرد انسان، احساسات نیستند، بلکه سبکهای آمادگی رفتاری (Modes of action readiness) هستند که قصد کرده تا یک ارتباط خود-ابژهی معین را توسعه داده، تعدیل کرده، ادامه داده یا پایان دهند. تمایلات رفتاری، ما را برای رفتار سازگار آماده میکنند. همانطور که قبلا اشاره شد، تمایل رفتاری در ترس، به عقب راندن از محرک خطرناک منجر میشود. ترس به ما انگیزه میدهد که حفاظت و امنیت را جستجو کنیم. زمانی که هدف بدست آمد، چرخه هیجانی پایان مییابد، ارتباط با محیط تغییر یافته و هیجان غیرفعال میشود. هیجان به طور بنیادی به عنوان آمادگی رفتاری درک میشود و همچنین کیفیتی انگیزشی است.
هنگامی که یک هیجان توسط محرکی فراخوانیکننده فعال شود، توالی پنج مرحله طبیعی را پیش میگیرد:
(1) ظهور کرده، (2) به آگاهی وارد میشود، (3) مالکیت توسط فرد، (4) ابراز از طریق رفتار، و (5) خاتمه مییابد، تا بعد از آنکه هیجان جدیدی ظهور کرده و چرخه دوباره شروع شود. ایجاد عمده اختلالات صرفاً زمانی اتفاق میافتد که این فرآیند به طور مکرر با چیزی مداخله شود (مثل زمانی که آگاه شدن یا مالکیت آن منع شوند)، هنگامی که ابرازگری قطع شود یا زمانی که رفتار یا خاتمه مسدود شوند، درگیر هیجانات دردناک مزمن میشویم. در نتیجه این مداخله، اطلاعات بالقوه پنهانِ معناداری که برای دیدن نیازهایمان در رفتار سازگارانه نیاز داریم، خارج از آگاهی ما نگه داشته میشود.
نیازها
هیجانات ارتباطات بدنمندی به ضروریترین نیازهایمان هستند. آنها در موقعیتها به سرعت به آنچه که برای بهباشیمان مهم است، هشیارمان میکنند. هیجانات به ما میگویند، چنانچه چیزها به مسیر ما حرکت کرده و ما را سازمان دهند، به طور سازگارانه واکنش نشان میدهند. هیجان به صورت روانشناختی ازطریق ارزشیابی از موقعیتها، در ارتباط با نیازهایمان تولید میشود. بنابراین هیجانات را میتوان به عنوان حامل نیازهایی در درونشان درنظرگرفت. به عنوان بخشی از فرآیند فراهمآورنده تمایلات رفتاریِ مبتنی بر هدف، هیجانات میسنجند که آیا چیزی برایمان خوب است یا نه؛ این میبایست از منطق متمایز شود، که میسنجد چیزی درست است یا غلط. آنچه که برایمان خوب یا بد است، اساساً توسط نیاز یا دستیابی به هدف تعیین میشود. به این معناست که مغز به طور مداوم، کیفیت ارگانیسم را در تعامل با محیط میسنجد که چیزها به مسیر ارگانیسم پیش میرود یا خیر؛ به این معنی که آیا نیازهایش برآورده شدهاند یا خیر. و سرانجام میتوان گفت که هیجانات و نیازها جفتهایی درهم تنیدهاند.
تعریف کردن هیجان مقداری بحثبرانگیز است؛ چراکه دیدگاههای متفاوتی وجود دارد. اکثریت نظریهپردازان موافقند که هیجان، الگوی واکنشی پیچیده است که شامل جنبههای فیزیولوژیکی، تجربهای(Experiential) و رفتاری و عناصر است و آن هیجانات به افراد کمک میکند که اهمیت موقعیتها را برای بهباشیِ (Well-Being) خود ارزشیابی کنند.
هیجان به تعدادی از کارکردهای مهم نشأتگرفته از تکامل خدمت کرده تا از بقا حمایت کند. در ابتدا و مهمتر از همه، هیجان به سرعت تمایلی رفتاری (Action tendency) را برای کمک به بقا فراهم میآورد. دوم به طور همزمان برایمان اطلاعاتی تهیه میکند که در ارتباط با نیازهایمان در موقعیت چه اتفاقی میافتد، و قصدهایمان را به دیگران اطلاعرسانی میکند. سوم اینکه هیجان، سیستم اطلاعدهنده اولیهی ماست. نمادگذاری شده است؛ به این معنا که با ابراز بدنی هیجانات، وضعیت (State)هایمان را به دیگران به صورت غیرکلامی اطلاع میدهیم. برای مثال، زمانی که ترس فعال شود، برای ما یک تمایل رفتاری را فراهم میکند: فرار کردن. زمانی که احساس ترس میکنیم، به ما میگوید که در خطر هستیم، و ابراز یا رفتار جسمانی ما، وضعیتمان را به دیگران اطلاع میدهد.
همانطور که فریجدا (2016) بیان کرد، اساسیترین کارکرد انسان، احساسات نیستند، بلکه سبکهای آمادگی رفتاری (Modes of action readiness) هستند که قصد کرده تا یک ارتباط خود-ابژهی معین را توسعه داده، تعدیل کرده، ادامه داده یا پایان دهند. تمایلات رفتاری، ما را برای رفتار سازگار آماده میکنند. همانطور که قبلا اشاره شد، تمایل رفتاری در ترس، به عقب راندن از محرک خطرناک منجر میشود. ترس به ما انگیزه میدهد که حفاظت و امنیت را جستجو کنیم. زمانی که هدف بدست آمد، چرخه هیجانی پایان مییابد، ارتباط با محیط تغییر یافته و هیجان غیرفعال میشود. هیجان به طور بنیادی به عنوان آمادگی رفتاری درک میشود و همچنین کیفیتی انگیزشی است.
هنگامی که یک هیجان توسط محرکی فراخوانیکننده فعال شود، توالی پنج مرحله طبیعی را پیش میگیرد:
(1) ظهور کرده، (2) به آگاهی وارد میشود، (3) مالکیت توسط فرد، (4) ابراز از طریق رفتار، و (5) خاتمه مییابد، تا بعد از آنکه هیجان جدیدی ظهور کرده و چرخه دوباره شروع شود. ایجاد عمده اختلالات صرفاً زمانی اتفاق میافتد که این فرآیند به طور مکرر با چیزی مداخله شود (مثل زمانی که آگاه شدن یا مالکیت آن منع شوند)، هنگامی که ابرازگری قطع شود یا زمانی که رفتار یا خاتمه مسدود شوند، درگیر هیجانات دردناک مزمن میشویم. در نتیجه این مداخله، اطلاعات بالقوه پنهانِ معناداری که برای دیدن نیازهایمان در رفتار سازگارانه نیاز داریم، خارج از آگاهی ما نگه داشته میشود.
حالتهای متفاوت هیجان
در درمان هیجان مدار، بین حالتهای متفاوت هیجان، تفکیکهای بالینی صورت پذیرفته است. ابتدا بین سازگار (Adaptive) و ناسازگار (Maladaptive) بودن هیجان تمایز قائل شده و سپس بین اولیه (Primary)، ثانویه (Secondary) و ابزاری (Instrumental) بودن هیجان. هر یک از این طبقات، فرآیندهای به وجود آمدن متفاوتی را اشاره میکند و مداخلههای متمایزی را میطلبد.
هیجانات اولیه، هیجانات بسیار ابتدایی هستند که افراد در پاسخ به محرک درونی یا بیرونی بروز میدهند؛ که احساسات احشایی آنهاست. هیجانات ثانویه آنهایی هستند که به عنوان واکنشهایی به هیجانات اولیه مذکور میآیند. آنها بیشتر خود-محافظتکننده یا دفاعی هستند (سازگارانه نیستند) و هیجانات اولیه را پنهان میکنند. هیجانات ابزاری به طور اولیه تجربه شده و ابراز میشوند تا هدفی را بدست آورند و در ماهیت بسیار دستکاریکننده (Manipulative) هستند. هیجانات اولیه میتوانند سازگارانه باشند، که دراین باره آنها با دادن گرایشِ خوب به محیط و اطلاعات خوب، به ما کمک میکنند با موقعیت سازگار شویم. یا آنها میتوانند ناسازگارانه باشند (شاید به عنوان یک کارکرد از ترومای گذشته یا مشکلات دلبستگی) پاسخهایی نیستند که برای مقابله با موقعیت به طور سازگارانه به ما کمک کنند. آنها واکنشهایی در زمان حال به گذشته هستند و دستیافتن ارضای نیاز را به طور مستقیم جستجو نمیکنند. با توجه به شاکله کلی تقسیمبندی، در ادامه به طور جزئیتر آنها را توصیف میکنیم:
هیجانات اولیه سازگار (مثل غم از دستدادن بهجای خشم در تعدی یا ترسیدن به هنگام تهدید شدن) پاسخ احشایی سریع افراد به یک موقعیت است. آنها اطلاعات خوبی را به افراد دربارهی آنچه برایشان مهم است، ارائه میدهد. هیجانات اولیه همانند هیجانات پایه تکاملی نیستند (که بنیادی و جهانشمولاند) و تمایلات رفتاری متفاوتی دارند. اولیه به معنای آن چیزی است که در ابتدا در پاسخ به یک محرک، ماشهچکانی (Trigger) شده است.
هیجانات ثانویه پاسخهایی به واکنشهای هیجانی پیش از آن هستند، و همانطور که قبلا گفته شد، اغلب واکنشهای هیجانی اولیه را پنهان کرده یا قطع میکند؛ برای مثال ناامیدی و افسردگی، شرم به اندازه کافی خوب نبودن را پوشانده، یا خشونت، شرمِ فقدان عزت نفس را میپوشاند.
هیجان ابزاری، هیجان دستکاریکننده نامیده میشود. ابرازگریای تلقی میشود که فرد عادت داشته تا برای چیزی که میخواهد یا در جهت منفعت ثانوی انجام دهد. مثالهای معمول، ابراز خشم برای کنترل کردن یا تحت سلطه درآوردن است، یا اشک تمساح برای همدردی خواستن است. هیجان ابزاری میتواند با درجات متفاوت آگاهی از نیت هشیارانه باشد.
هیجانات اولیه میتوانند یا سازگار باشند یا ناسازگار. هیجانات سازگار اولیه، هیجانات خودکاری هستند که در آن ارزشیابی پنهان، ابراز هیجانی کلامی یا غیرکلامی، تمایل رفتاری، و سطح تنظیم هیجانی با موقعیت محرک تطبیق پیدا میکند و در تناسب آنست (برای مثال غم فقدان که برای رسیدن به آسایش گسترش مییابد، یا ترس از تهدید که فرد را آماده میسازد تا فرار کند). این هیجانات خودکار، فرد را با رفتار سازگارانه آماده ساخته و به او کمک میکند که نیازهایش برآورده شود.
هیجانات ناسازگار اولیه، احساسات دردناک را تحمل میکنند که در ابتدا پاسخهایی سازگارانه به موقعیتهای بد بودند، اما درحال حاضر به اشتباه جایگزین شدهاند. آنها احساساتی همانند ترس از بالارفتن صدای رئیس هستند که درنتیجه داشتنِ پدری پرخاشگر یا ترس از آغوش گرم پارتنر به علت سوءاستفادهی جنسیِ گذشته است. این احساسات پاسخهایی را تولید میکنند که نامتناسب و نامیزان با موقعیت است و لازم است برای قابل استفاده کردن آنها برای تجربیات جدید، مورد دسترسی قرار گیرند.
طرحهای هیجانی
طرحهای هیجانی، سازماندهیهای سطحبالاتر پنهانی را برای تجربه کردن فراهم میکند. آنها، هم پایهای برای عملکرد عادی انسان است و هم منبعی برای بدکارکردی انسان، که میتوان برای درمان به آن مراجعه کرد و به عنوان نقشه حرکت در تجربه مراجع درنظرگرفت.
ابتدای سخن، تفاوت طرحواره (Schema) و طرح (Scheme) چیست؟ طرحواره اشاره بر بازنماییهای ذهنی مبتنی بر زبانشناسی (Linguistic) است و ایستا (Static) است. درحالی که طرح به نقشه عمل اشاره دارد و یک فرآیند است تا چیزی ساکن.
طرحهای هیجانی به طورمستقیم برای آگاهی قابل استفاده و دردسترس نیستند، و میتوان به آنها از طریق تجربیاتی که تولید میشود به طورغیرمستقیم دسترسی یافت. طرح هیجانی، خودسازماندهیها را پردازش کرده و از آن منتج میشود و به عنوان ترکیبی از عناصر مؤلفهای میتوان دید که در یک شبکه با یکدیگر متصل هستند؛ با فعالسازی یک عنصر، به دیگر عناصر گسترده میشود. ازنظر بالینی کاربردی است که پنج حالت اصلی را تمایز بخشید: عناصر موقعیتی-ادراکی، عناصر ابرازگرانه-بدنی، عناصر مفهومی-نمادین، عناصر رفتاری-انگیزشی و یک پردازش هستهای طرح هیجانی.
- عناصر موقعیتی-ادراکی: محیطهای جاری یا گذشته فرد را حاضر میکند و آگاهی بلاواسطه از خاطرات ضمنی و موقعیت جاری را شامل میشود. درمثال شکل بالا، ادراک مراجع از اتاق هال تاریک مادر، ترومایی از گذشته و ترس فعالکننده از مورد حمله قرارگرفتن دوباره را به او یادآوری میکند.
- عناصر ابرازگری-بدنی: طرح هیجانیای را حاضر میکند که در تمام بدن پردازش میشود. هم احساسهای (Sensations) بلاواسطه درون بدن (نظیر احساس رختشوری و گرهخوردگی در شکم که همراه با احساساتی چون تکانشهای برقی در دست و پا است) را شامل میشود و هم ابرازی از هیجان (نظیر ابراز چهرهای ترسیده و خنده عصبی).
- عناصر نمادین-مفهومی: بازنماییهای کلامی یا تصویری از فرآیندهای طرح هیجانی که به واسطهی خودآگاهی تأملکننده متعلق به عناصر شماتیک (Schematic elements) ابرازی-جسمآگین و موقعیتی-ادراکی تولید میشوند. اغلب بازنماییهای نمادین، شکل بیانات کلامی را به خود میگیرند (برای مثال، «امکان داشت هرلحظه موردحمله قرار بگیرم»)، اما همچنین آنها شامل کیفیتهای استعاری نیز میشوند (مثلاً سیاه رنگ بودن) که همراه با طرح هیجانی هستند.
- عناصر انگیزشی-رفتاری: از طریق فرآیندهای طرح هیجانی فعال میشوند و در قالبهایی درارتباط با امیال، نیازها، آرزوها، قصدها (مثلاً در امان بودن از حمله) یا تمایلات رفتاری (رفتارهای احتمالی، مثل خلاص شدن از ترس یا تلاش برای نادیده گرفتن آن) است.
- فرآیند هستهای طرح هیجانی، تمام مؤلفههای متفاوت، پیرامون هیجانی خاص را سازماندهی میکند (در این نمونه، ترس مرتبط با ترومای بسیار شدید) و اکثراً فقط پس از خود-تأملی (Self-reflection) بر 4 عنصر دیگر شناخته میشوند.
خویشتن (SELF)
لازم میدانم که فلسفه و نگرش به خویشتن (SELF) را در درمان هیجانمدار، هرچند به صورت خلاصه توصیف کنم.
خویشتن، فرآیندی از خودسازماندهی است که مداوماً درحال بوجودآمدن (به عنوان سنتزی از تأثیرات درون و بیرون) است، تا سازماندهی یا خویشتنی سلسله مراتبی یا ثابت و بدون تغییر. فرآیندی مرتبط با زمان است که اکنون در تعامل با محیط تاگشایی (unfold) میشود. خویشتن در لحظه درتماس با محیط درحال ظهور است. در ارتباط با دیگران شکل داده میشود؛ غیرمتمرکز شکل گرفته است و در زمان تاگشایی میشود، و لحظه به لحظه در اَشکال متفاوتی سازمان مییابد، همانند خوشحال، خودانتقادگر، بیارزش، محتاط، و جسور. خویشتن، بیشتر شبیه رودخانهای مداوماً درجریان است. خویشتن فرآیندی خودسازماندهنده و پویا است که فردی را که میخواهیم باشیم را به وجود میآورد. او در حال شکل دادن و اطلاعِ اَشکال بودن است. شخص بهطور مداوم در موقعیت، بخشهای متفاوت خود را درکنار یکدیگر قرار میدهد و منسجم میکند.
محسن توکلی
کارشناسی ارشد روانشناسی دانشگاه تهران
رواندرمانگر فردی هیجان مدار
منابع:
Leslie Greenberg, (2021), Changing Emotion with Emotion, Leslie Greenberg, American psychological association, Washington DC
Robert Elliott, Jeanne Watson, Rhonda N. Goldman, Leslie S. Greenberg, (2004), Learning Emotion Focused Therapy, American psychological association, Washington DC
برای دسترسی به لینک های دانلود وارد حساب کابری خود شوید.
ورود به حسابگزارش خرابی لینک پسورد فایل : ندارد
دیدگاهتان را بنویسید