آنچه باید از ارتباط میان روابط عاطفی و سلامت روان بدانید!
در این مقاله میخواهیم به طور خلاصه مقاله Romantic relationships and mental health از Scott Braithwaite و Julianne Holt-Lunstad را که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده، بررسی نماییم؛ تا رابطه میان سلامت روان و روابط عاطفی را دریابیم؛ بنابراین با ما همراه باشید.
روابط عاطفی و سلامت روان
این مقاله به بررسی تحقیقات در مورد روابط و سلامت روان میپردازد. افرادی که از نظر روانی سالمتر هستند، به احتمال بیشتری وارد روابط عاطفی میشوند، اما وضعیت روابط نیز به وضوح با سلامت روان مرتبط است. نوع رابطه بسیار مهم است؛ شواهد نشان میدهد که روابط عاطفی باثباتتر و متعهدتر، مانند ازدواج، با مزایای بیشتری نسبت دوستیهای کوتاه مدتتر و کمتر متعهد، همراه است.
ارتباط بین روابط عاطفی و سلامت روان به وضوح دو طرفه است؛ با این حال، زمانی که سلامت روان وجود داشته باشد و روابط پیشبینیکننده باشد، اثرات قویتری را مشاهده میکنیم، که نشان میدهد پیکان علّی قویتری از روابط به سمت سلامت روان جریان مییابد تا برعکس آن.
علاوه بر این موارد، بهبود روابط عاطفی، سلامت روان را بهبود میبخشد؛ اما بهبود سلامت روان به طور قابل اعتمادی، روابط عاطفی را بهبود نمیبخشد. طبق بررسیهای صورت گرفته از تحقیقات این دیدگاه تأیید میشود که روابط جزء اصلی عملکرد انسان هستند؛ که پتانسیل تأثیرگذاری بر طیف گستردهای از نتایج سلامت روان را به همراه دارند.
روابط عاطفی سلامت روان را ارتقا میدهد یا بلعکس؟
نقش اصلی ازدواج و سایر روابط عاشقانه طولانی مدت به آنها امکان میدهد تا نقش مهمی در سلامت روان افراد ایفا کنند. برعکس، سلامت روان یک فرد نیز میتواند تأثیر بسزایی بر کیفیت روابط عاشقانه آنها داشته باشد. اما آیا ازدواج واقعاً بر سلامت روان تأثیر میگذارد یا اینکه سلامت روان بهتر در وهله اول باعث میشود فرد تمایل بیشتری به ازدواج داشته باشد؟ اگر انتخاب تنها توضیح این تداعی نیست، پیکان علّی به کدام سمت می رود؛ از ازدواج به سلامت روان یا بالعکس؟
فرضیه انتخاب بیان میکند که تجربه بودن در یک رابطه نیست که سلامت روانی را ارتقا میدهد؛ بلکه این سلامت روانی است که احتمال انتخاب افراد در روابط عاطفی را افزایش میدهد. مطالعات مقطعی نشان میدهد که افراد متاهل از سلامت روانی بهتری نسبت به همسالان غیر متاهل خود برخوردار هستند. با این حال، آنچه طرحهای مقطعی نمیتوانند آشکار کنند، این است که آیا ازدواج یک علت یا پیامد در ارتباط بین ازدواج و سلامت روان است؟!
مطالعات طولی با بررسی این سوال نشان میدهند که سلامت روانی بهتر، ورود به ازدواج و روابط پایدار را پیشبینی میکند و آنهایی که ازدواج کرده و متاهل میمانند قبل از ازدواج شادتر از حد متوسط بودهاند.
جایگزین فرضیه انتخاب، فرضیه تجربه است که نشان میدهد تجربه ازدواج با سلامت روان مرتبط است. قویترین شواهد برای این فرضیه، مطالعات بسیاری است که نشان میدهد کیفیت روابط عاطفی تاثیر وضعیت سلامت روان را تعدیل میکند؛ کسانی که در یک رابطه سالم و رضایتبخش هستند، سلامت روانی بهتری را تجربه میکنند و بهبود کیفیت رابطه عاطفی مقدم بر بهبود سلامت روان است.
با توجه به یافتههای رقابتی که در بالا توضیح داده شد، منطقی است که حدس بزنیم، هم انتخاب و هم تجربه ازدواج بر سلامت روان تأثیر میگذارد. مطالعات دوقلوها که تأثیر ازدواج را در عین کنترل ژنتیک و عوامل محیطی مشترک را بررسی میکند، به روشن کردن موضوع انتخاب در مقابل تجربه کمک مینماید. این مطالعات نشان میدهد که ژنتیک 21 تا 31 درصد از واریانس افسردگی، خودکشی و مصرف الکل را تشکیل میدهد (که از نظر آماری مقدار قابلتوجهی نیست) در حالی که ازدواج بین 60 تا 64 درصد واریانس در این پیامدها را به خود اختصاص میدهد.
سایر مطالعاتی که تأثیرات ژنتیکی را در بر میگیرند، الگوی مشابهی از نتایج را برای تشخیصهای روانپزشکی و رفتارهای خودکشی نشان میدهند. در مجموع، شواهدی وجود دارد که نشان میدهد هم تأثیرات انتخاب و هم تأثیرات علّی در توضیح ارتباط بین روابط عاطفی و سلامت روان مؤثر هستند؛ اما تجربه روابط واریانس بیشتری از تأثیرات انتخاب را توضیح میدهد.
سخن پایانی…
آنچه در اینجا مسلم به نظر میرسد این است که، میان سلامت روان و روابط عاطفی و پایداری رابطه، ارتباط وجود دارد. اما اینکه کدام یک بر دیگری مقدم است، مدتها موضوع بحث پژوهشگران بوده است و برای تقدم هردو بر دیگری نیز نظریاتی وجود دارد که در بالا به آنها اشاره شد.
دیدگاهتان را بنویسید