بدن، نگهبان واقعیت
بدن مثل ذهن با کلمات فریب نمیخورد، بدن نگهبان واقعیت است، واقعیت ما، چون تمام تجارب زندگی ما را در خود دارد و میخواهد اطمینان حاصل کند که میتوانیم با واقعیت ارگانیسم خود زندگی کنیم.
آلیس میلر
منظور آلیس میلر از جمله: « بدن مثل ذهن با کلمات فریب نمیخورد، بدن نگهبان واقعیت است، واقعیت ما، چون تمام تجارب زندگی ما را در خود دارد و میخواهد اطمینان حاصل کند که میتوانیم با واقعیت ارگانیسم خود زندگی کنیم» چیست؟ چه ارتباطی میان بدن و ذهن، ناخودآگاه و هیجانات وجود دارد؟
در این مقاله به دنبال پاسخ دادن به این سؤال هستیم: چرا در درمان هیجانمدار به بدن میپردازیم؟ بدن چه نقشی ایفا میکند و چه اهمیتی دارد؟
بیایید بحث خود را از همان لحظات ابتدایی به دنیا آمدن هر فرد شروع کنیم:
درست از همان لحظهای که نوزاد به دنیا میآید بیش از همه به عشق پدر و مادر خود نیاز دارد. منظور از عشق پدر و مادر، محبت، توجه، مراقبت، حمایت، مهربانی و آمادگی برای برقراری ارتباط است.
کودک از همان لحظات آغازین زندگی نیازی اساسی دارد تا در تمام اوقات به عنوان شخصی که واقعاً هست، دیده شود و به او احترام گذاشته شود. منظور از “در تمام اوقات به عنوان شخصی که واقعاً هست”، هیجانات او و بروز آنها از همان روز اول است. از طرفی، کودک هنگامی میتواند هیجاناتش را آزادانه بروز دهد که شخصی در کنارش باشد و او را به طور کامل بپذیرد و از او حمایت کند. اگر آن شخص در کنار کودک نباشد و اگر کودک مجبور باشد به خاطر بروز هیجاناتش، خطر از دست دادن عشق مادر یا عشق جایگزین مادر را به جان بخرد، به طور قطع هیجاناتش را سرکوب میکند و در نتیجه نیازهایش برآورده نخواهند شد. او حتی نمیتواند احساسش را مخفیانه و فقط برای خودش بروز دهد. او دیگر به هیچ وجه نمیتواند آنها را بروز دهد، اما احساسات در بدن او باقی خواهند ماند و در حافظهی بدنی او به صورت اطلاعات انباشته خواهند شد. در واقع بدن هرگز محرومیتها، سرکوبها و نیازهای برآورده نشدهاش را فراموش نخواهد کرد. این خلأ، چشمانتظار پر شدن در بدن باقی خواهد ماند (بدن ما در تمام زندگی نیازمند توجهی است که در کودکی به شدت نیاز داشته اما هیچگاه به دست نیاورده و دقیقاً همین مسئله ریشه رنج و اضطراب بسیاری از افراد است.) بنابراین، فرد بزرگ خواهد شد، اما درون فرد، کودکی با هیجانات ابراز نشده و نیازهای برآوردهنشده زندگی میکند که در تمامی طول زندگی خود در همهجا و در ارتباط با همهکس به دنبال پر کردن خلأهای درونی خود و گذاشتن مرهمی بر زخمهایش است. اما آیا موفق میشود؟ آیا از روشهای مناسبی استفاده خواهد نمود؟ آیا به صورت ناخودآگاه الگوهای ارتباطی با والدین خود را در روابطش تکرار نخواهد کرد؟ آیا در صورت تکرار این الگوهای معیوب، موفق به پر کردن خلاهای درونی خود خواهد شد؟ پس راه حل چیست؟
آلیس میلر اینگونه پاسخ میدهد: فقط پذیرش آگاهانه اینکه فرد چه چیزی را در زمان حساس کودکی از دست داده است، میتواند به التیام واقعی زخمهایش کمک کند.
در حقیقت زمانی که فرد با داستان کودک درون خود آشنا شود، نیازهایش را ببیند و به خاطر چیزهایی که از دست داده با او همدردی کند، دیگر ضرورتی برای تکرار اجباری آن داستان وجود نخواهد داشت، در غیر این صورت بدن خاطرات انباشته شده در حافظهاش را آنقدر تکرار میکند تا گوشی برای درد و دل پیدا کند و واقعاً درک شود.
«گاها بدن، با کمک علائم جسمانی ما را مجبور به تعامل آگاهانه با این واقعیت میکند تا به طور هماهنگ با کودک درونمان ارتباط برقرار کنیم. همان کودکی که درون ما به زندگی خود ادامه میدهد. همان کودکی که روزی آزار دیده و تحقیر و طرد شده بود.»
حال بیایید به چگونگی استفاده از بدن در درمان هیجانمدار بپردازیم:
همانطور که ذکر شد، فرد برای درمان شدن باید به حقیقت زندگی کودکی خود، هیجانات سرکوبشده و در نتیجه نیازهای برآوردهنشدهاش پی ببرد :
«منبع این آگاهی که من واقعاً چه کسی هستم در احساسات واقعی من ریشه دارد. احساسات واقعی من با تجارب من انطباق دارد و نگهبان این تجارب بدن من است، حافظه بدنم»
تصور من این است که جان کلام در این 2 خط آورده شد، اما در ادامه مطلب به بازتر کردن آن میپردازم:
هیجان، تجربه و بدن، 3 کلمه کلیدی در درمان هیجانمدار هستند. در حقیقت ما در درمان هیجانمدار از بدن به طرح هیجانی میرسیم. در مرکز طرح هیجانی (در صورت وجود آسیب)، هیجان ناسازگار اولیهای وجود دارد که در طول درمان با انواع تکلیفها سعی در رسیدن و پردازش شدن آن را داریم. پس از رسیدن به هیجان اولیه ناسازگار، از مراجع در مورد نیازهایش سؤال میکنیم و در این صورت مغز هیجانی که به طور خودکار، موقعیتها را در رابطه با نیاز فرد میسنجد ارزیابی میکند که آیا آن نیاز برآورده شده است یا خیر و پس از آن هیجان جدیدی تولید میکند؛ یعنی همان هیجانهای التیامبخشی (خشم توانمندساز و شفقت) که باعث دگرگونی هیجانی و در نهایت تغییر روایت و معنا در مراجع میشود (همانطور که در مقالات پیشین ذکر شد، ما در درمان هیجانمدار برای ایجاد یک تغییر گسترده و پایدار، نیازمند تبدیل هیجان به وسیله هیجانی دیگر هستیم.)
حقیقت این است که درمان نمیتواند کودکی فرد را به او بازگرداند یا حقایق گذشته را تغییر دهد، اما کمک میکند فرد به حقیقت زندگی خود دست پیدا کند، نسبت به نیازهای برآورده نشده خود آگاهی پیدا کند، نیازهای خود را به رسمیت بشناسد (در درمان هیجانمدار معتقدیم که به رسمیت شناخته شدن نیاز مهمتر از برآورده شدن نیاز است)، احساس استحقاق کند (این که من شایستگی برآورده شدن نیازهایم را داشتم) و در واقع با رسیدن به نیاز و تولید هیجانات التیامبخش، هم بابت نیازهای برآورده نشدهاش غم را تجربه کرده و سوگواری کند و هم خشم را تجربه کرده، عاملیت کسب کند و در صدد برآورده کردن نیازهای خودش برآید.
چرا آلیس میلر؟؟
لازم به ذکر است که آلیس میلر نویسندهای سوییسی متولد لهستان بود ( او در سال 2010 درگذشت) که بیش از بیست سال به عنوان روانکاو و مدرس روانکاوی فعالیت کرد. اما در سال 1988 از عضویت انجمن بین المللی روانکاوی استعفا داد. پس از آن، او 7 کتاب نوشته است که به 21 زبان زنده دنیا ترجمه شده است و موضوع اصلی همه کتابهایش بررسی اثراتی است که در نتیجه انکار رنجهای دوران کودکی در ما باقی می ماند. او در کتابهایش به مکتب خاصی اشاره نمیکند و صرفا ویژگیهای یک درمان و یک درمانگر خوب را عنوان می کند. هدف ما از انتخاب آثار این نویسنده برای نوشتن این مقاله تالیفی این بود که آلیس میلر با قلمی رسا و زیبا به اهمیت پرداختن به هیجانات در یک درمان کارآمد و همچنین نقش مهم آسیبهای دوران کودکی و بدن اشاره می کند و خواندن آثار او باعث ایجاد دیدگاهی وسیعتر در درمان شده و به ما در فهم بهتر علت ایجاد آسیب و بهبود آن کمک می کند.
«ما بزرگسالان نیازهای گوناگونی داریم و فقط زمانی میتوانیم آنها را برآورده کنیم که در ناخودآگاهمان با نیازهای قدیمی گره نخورده باشد»
آلیس میلر
منابع:
Alice Miller, (2005), The Body Never Lies: The Lingering Effects of Parenting.
Alice Miller, (2008), The Drama of Being a Child: The search for the true self.
Leslie S. Greenberg, (2015), Emotion-focused Therapy: Coaching Clients to Work Through Their Feelings
افروز حجار
دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی دانشگاه شیراز
6 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
در یک متن کوتاه، یک چارچوب کلی از حافظه بدنی بیان شد.
دم شما گرم واقعا
از رضایت شما خرسندیم، ممنون از شما
خیلی عالی بود، لذت بردم
ممنون از حضور شما 🌹🌹🌹
آلیس میلر فوق العادست 👏👏👏 ممنون از متنتون
👏👏👏