احساسات در خانه
در هریک از ما، احساسات بهصورت منحصربهفردی بروز پیدا میکند. ما آستانه تحریکپذیری، برانگیختگی و وحشتزدگی متفاوتی داریم. ممکن است بعضیها احساسات را شدیدتر یا طولانیتر از دیگران تجربه کنند؛ اما این تفاوتهای فردی ربطی به اینکه مهارتهای عاطفی در ما توسعه پیدا میکنند یا نه ندارد. درواقع خانه و خانواده تأثیرگذارترین عامل در تعیین سلامت جسمی و روانی، توانایی یادگیری و موفقیت در زمینه کار و تشکیل خانواده است.
ما با دانش عاطفی به دنیا نمیآییم؛ بلکه به محرکها واکنش نشان میدهیم. مثلاً احساس گرسنگی و سرما میکنیم یا به هر دلیل دیگری احساس ناراحتی میکنیم و به این محرکها و تجربیات درونی واکنش نشان میدهیم. در حقیقت، طبیعت و تکامل این واکنشها را برمیانگیزد تا مطمئن شود توجهی را که برای زندهماندن و پشت سر گذاشتن دوران نوزادی احتیاج داریم به دست میآوریم.
در طول زندگی، همینطور که آنچه برای بزرگسال بودن و مراقبت از خانه یا خانوادهمان لازم است یاد میگیریم، به طور طبیعی تجربیات عاطفی هم کسب میکنیم. ما این الگوهای خوب و بد عاطفی را با خود داریم و آنها را در رفتار خودمان تکرار میکنیم. متاسفانه بسیاری از ما در زندگی نهایت تلاشمان را میکنیم که شبیه پدر و مادرمان نشویم و رفتاری که آنها با ما داشتند را دوباره با خودمان، اطرافیانمان و فرزندانمان، تکرار نکنیم؛ ولی وقتی در لحظات حساس زندگی از خودمان میپرسیم «چرا اینطوری شد؟» متوجه میشویم در تمام طول عمرمان خصلتهای والدینمان را با خود داشتهایم و زندگی گذشته همواره جایی درون ما به حیاتش ادامه میدهد.
نقش والدین بر احساسات فرزندان
تمامی تحقیقات علمی جدید درمورد اهمیت رابطه والد فرزندی به یک نتیجه رسیدهاند: اگر کودک دررابطهبا والدین خود احساس قدرت، دیده و شنیدهشدن کنند، در بزرگسالی از سلامت روانی و جسمانی بهتری برخوردار خواهند شد. بنابراین همراهی، دلداری و نشاندادن توجه، عشق و علاقه به آنها باعث میشود آنها بتوانند در آینده بهترین عملکرد را از خود نشان دهند. پژوهشها روشهای گوناگونی را یافتند که احساسات والدین بر احساسات فرزندان اثر میگذارد.
علاوه بر این، پژوهشها نشان میدهند که والدین از طریق روشهای دیگری نیز بر احساسات فرزندانشان تاثیر میگذارند:
- باورها در مورد احساسات:
والدینی که برای احساسات ارزش قائلاند، بیشتر به احساسات فرزندانشان آگاهاند و میتوانند برای آنها به منزله مربی باشند. این والدین زمانی که فرزندانشان ابراز خشم یا ناراحتی میکنند، با تهدید و یادآوری قوانین واکنش نشان نمیدهند؛ بلکه احساسات قوی را بخش اصلی رشد سالم تلقی میکنند. از سوی دیگر، پدر و مادری که به نظرشان احساسات چیزهای مخرب و مضری هستند، والدینی هستند که به فرزندانشان دستور میدهند «باهاش کنار بیا» و ابراز احساسات از سوی کودکانشان را بد، لوس و بچگانه میدانند. اینها همان والدینی هستند که بر احساسات خویش نقاب میزنند و به پیامهای ضمنی و تلویحی که درباره احساسات میفرستند، اهمیتی نمیدهند.
همچنین پسرها و دخترها اغلب پیامهای متفاوتی در مورد احساس از سوی والدینشان دریافت میکنند. این تفاوتهای جنسیتی با افزایش سن بیشتر میشود. برای مثال:
- پدرها، پسرها را از ابراز آسیبپذیری عاطفی منع میکنند و هنگام صحبت با پسرها زبانی محکم و سختتر دارند تا هنگامی که با دخترها صحبت میکنند.
- وقتی والدین برای کودکان مقطع پیشدبستانیشان داستان تعریف میکنند، واژگان احساسی که برای دختران استفاده میکنند بیشتر از پسرهاست.
- مادرها به نوزادان و کودکان نوپای دختر بیشتر لبخند میزنند و به آنها ابراز احساسات بیشتری میکنند.
- والدین با دخترها بیشتر در مورد ناراحتی و با پسرها بیشتر در مورد خشم و عصبانیت صحبت میکنند.
- واژگان عاطفی:
بیشتر ما از اینکه واژگان چقدر برای مهارتهای عاطفی اهمیت دارند آگاه نیستیم. درحالیکه استفاده هرچه بیشتر از کلمات متعدد و متفاوت، نشان از تمایزهای مهمی دارد، اینکه ما همیشه صرفاً عصبانی نیستیم، گاهی اوقات آزرده، کلافه، سرخورده، منزجر، غضبناک و… هستیم. اگر نتوانیم تفاوتشان را تشخیص دهیم یعنی درکشان هم نمیتوانیم بکنیم. درواقع تفاوت میان زندگی عاطفی غنی و زندگی عاطفی تهی نیز در همین است و فرزندان هر زندگی عاطفی که والدینشان فراهم کنند به ارث خواهند برد.
توانایی صحبتکردن در مورد وضعیت عاطفی خود توانایی بسیار مهمی است؛ چرا که به ما این قدرت را میدهد تا از دیگران تقاضای کمک یا دلداری کنیم. این حرف به این معناست که اساساً اگر پدر و مادر بهجای صرفاً بسنده کردن به یک سری کلمات پایه از کلمات بیشتری برای توصیف احساساتشان استفاده کنند، فرزندان بهتر میتوانند احساساتشان را برای دیگران ابراز کنند. همچنین این بچهها دارای حس همدردی و همدلی بیشتری خواهند بود.
- هم تعدیلی:
هم تعدیلی به معنای نحوه تأثیرگذاری افراد بر احساسات یکدیگر است. اینکه چطور بهوسیله رفتارهایمان احساسات دیگران را به سمت مثبت یا منفی سوق میدهیم. در رابطه والد – فرزندی، فرزند در تنظیم و تعدیل احساسات خودش نقش و مشارکتی فعال دارد؛ اما والد کسی است که سرمنشا استراتژی تنظیم و تعدیل است. در ابتداییترین سطح، هم تعدیلی شامل صمیمیت، پاسخگو بودن و حساسیت والد نسبت به فرزند و روشهایی برای محافظت از کودک در برابر استرس و ایجاد روالهایی بهمنظور القای حس امنیت میشود.
والدین از این سه روش بر احساسات ما تاثیر گذاشتهاند؛ ولی مطمئنا همیشه تاثیر آنها خوب نبوده و عمدی یا غیرعمدی باعث آسیبهایی به ما و قدرت تنظیم و تعدیل احساساتمان شدهاند و ما نیز این آسیبها را به فرزندان و عزیزانمان منتقل میکنیم. بنابراین اگرچه ما مقصر این دردها نیستیم (همانطور که والدینمان نیز مقصر آسیبهای خود نبودهاند)؛ ولی مسئول درمان یا بهبود آنها هستیم و باید این زنجیره آسیب را قطع کنیم.
خود برتر
یکی از روشهایی که به ما کمک میکند تا در برابر تحریکات درونی و بیرونی، واکنش مناسبی داشته باشیم، شناخت و درک «خود برترمان» است. منظور از خود برتر همان انسان ایدهآلی هستند که مهربان، بامحبت؛ صبور؛ مراقب، آرام، عادل، منطقی، حمایتگر و دلگرمکنندهاند. همان انسانی که هیچگاه از روی خشم و سرخوردگی رفتارهای غیرمنطقی نمیکند. هرگز طعنه نمیزند. خونش به جوش نمیآید. تحقیرکننده دیکتاتور و ترسناک هم نیست.
درست است که چنین انسانی وجود خارجی ندارد. ما آنقدر انسان و جایزالخطا هستیم که هیچوقت به آنجا نمیرسیم؛ اما خود برتر مثل یک آرمان طلایی است که میتوانیم در ذهن داشته باشیم. ممکن است همیشه خود برترمان نباشیم، حتی ممکن است خیلی وقتها به آن نزدیک هم نشویم؛ ولی مهم این است که آن را خوب بشناسیم. کسی که آرزو داریم کاش او بودیم!
اگر در مواقعی که قرار است واکنش نشان دهیم لحظهای از خود بپرسیم «خود برتر من چه واکنشی نشان میداد؟» حداقل میفهمیم که دوست داشتیم در این مقطع حساس چگونه رفتار کنیم و شاید رفتارمان به این باور نزدیک و دفعه بعدی نزدیکتر شود.
راه دیگر برای رسیدن به خود برتر، مفهوم «آبرو» است. همه ما در محل کار، جامعه و هر کجایی که شناخته شده هستیم، شهرت و آبرویی داریم که آن را بسیار جدی میگیریم و نهایت سعیمان را برای حفظش انجام میدهیم. ما هر کدام در منزل هم شهرت و آبرویی داریم!
جامعه در منزل کوچکتر از چیزی است که اغلب از کلمه جامعه برای آن استفاده کنیم؛ اما بههرحال با تعریف آن سازگار است. در این جامعه ما شهرت داریم به مهربان و صبور بودن یا همدل و بخشنده بودن یا متضاد این ویژگیها یا چیزی در حد وسط. ممکن است ما را بهعنوان کسی بشناسند که سریع یا آهسته عصبانی میشویم، حرفزدن با ما آسان یا سخت است، صادق و روراست هستیم یا منتقدی شدیداللحن و طعنه زننده هستیم. معروفیم به اینکه قولهایمان را عمل یا آنها را فراموش میکنیم. بخشندهایم یا خودخواه و… . ما شهرت و آبرویمان در منزل را همانگونه به دست آوردیم که در جاهای دیگر به دست آوردیم؛ بهوسیله اعمالی که از خود نشان دادهایم.
خوب شهرت شما در منزل چیست و چه کاری انجام دادید یا ندادید که مستحق آن شدید؟
فکرکردن به شهرت و آبرویمان باعث میشود طوری رفتار کنیم که دیگران ما را ستوده و برایمان احترام قائل شوند. ما حاضریم بهخاطر شهرت و آبرویمان هم که شده بهتر رفتار کنیم. آیا خانواده شایسته تلاشی که برای بهتر بهنظررسیدن در چشم دیگران میکنیم نیست؟ شاید بد نباشد قدری در مورد اینکه وقتی فرزندانمان بزرگ شدند و به گذشته نگاه کردن و در مورد ما حرف می زنند نیز فکر کنیم!
دستگیره در
راه دیگر برای تنظیم موثر احساسات این است که از پیش به خودمان یادآوری کنیم چه زمانی احساساتمان ممکن است نیاز به تعدیل و تنظیم داشته باشد. برای بسیاری از ما بازگشت به خانه در انتهای روز به منزله نقطه فوران احتمالی است. سر کار و در جامعه، بهترین رفتار را از خود نشان میدهیم که این یعنی مقابله با واکنشهای عاطفی طبیعیمان و تظاهر به داشتن شخصیتی که همیشه آرام، باکفایت و کاردان است و اوضاع را تحت کنترل دارد. نگهداشتن چنین افسر تنگی بر احساساتمان کار دشواری است؛ بنابراین وقتی روز به پایان میرسد، ناخودآگاه احساس آزادشدن میکنیم و بالاخره میتوانیم خودمان باشیم.
اگر خستهوکوفته به خانه میرسید و وارد دنیای آسودگی و خاطرجمعی میشوید، با آغوش باز پر محبت و گرم خانواده روبرو میشوید که تمام نگرانیها و پریشانیهای محل کار از تنتان بیرون میآورد، باید بهخاطر اینکه چنین استثنایی درخشانی هستید به شما تبریک بگوییم! ولی اگر تجربهای که معمولاً از ورود به خانه دارید چنین نیست، شاید بد نباشد نوعی یادآور برای خودتان داشته باشید. چیزی که احتمالاً درست قبل از اینکه از در وارد شوید به شما هشدار بدهد لازم است بهخاطر خانوادهتان آرام بمانید؛ فرقی نمیکند با ورود به منزل با چه مسائل دشواری روبرو شوید.
ازاینرو، دستگیره در بهعنوان بخش مهمی از زندگی عاطفی شما تبدیل میشود. این وسیله به شما یادآوری میکند وقت تنظیم و تعدیل احساسات فرارسیده است. مهم نیست که آن سوی در چه چیزی در انتظارتان است. البته که باید این کار باید برایمان غریزی شود؛ ولی چه مدت طول میکشد تا این اتفاق بیوفتد؟ بیشتر از یکی دو روز؟ بیشتر از یک هفته یا یک ماه؟ اگر سخت تلاش کنید و اگر برای تنظیم واکنشتان در برابر هر آنچه تحریکتان کرده دکمه توقف را بزنید، شاید پس از ۶ ماه این کار برایتان تبدیل به عادت شود. غیرمنطقی است اگر فکر کنید میتوانید این کار را یک شبه تبدیل به یکی از عملکردهای خودکار خودتان کنید.
منشور احساسات
«منشور» ابزار دیگری است که میتوانید از آن بهره ببرید. البته این ابزار معمولاً در گروههای موفق عمل میکند که برای مهارتهای عاطفی ارزش قائل هستند. منشور یک سند یا پیمان مکتوب است که در آن بهتفصیل نوشته شده هر کدام از اعضای خانه دوست دارند چه حسی داشته باشند. این سند همچنین حاوی فهرستی از تعهداتی است که هر کدام از اعضا به یکدیگر میدهند تا بهترین شرایط ممکن در خانه ایجاد کنند.
منشور با پرسیدن ۳ سوال درست میشود:
- ما بهعنوان یک خانواده، دوست داریم چه حسی داشته باشیم؟
- برای تجربه هرچه بیشتر این احساسات چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟
- وقتی منشور را پیادهسازی نمیکنیم و طبق آن عمل نمیکنیم چه میتوانیم بکنیم؟
البته جواب سومین سوال را پس از گذشت مدتی از پیادهسازی منشور میگیریم. نکته قابلتوجه در تهیه و تدوین منشور این است که تنها زمانی منشور ابزار سودمندی است که همه اعضای خانواده در تدوین و شکلدادن به آن سهمی داشته باشند. این کار به تمام اعضای حاضر در خانه در برابر فضای عاطفیشان حس مشارکت میدهد که خود این موضوع در اکثر خانوادهها، یک گام بزرگ به سمت پیشرفت است.
مرکز روانشناسی هیجان مدار آوی واقع در تهران خیابان گیشا با تیم حرفه ای درمانگران متخصص هیجان مدار به صورت ویژه بر درمان تروما و اختلالات پس از آسیب تمرکز دارد. اگر به دنبال یک روانشناس خوب و یک کلینیک روانشناسی خوب هستید پیشنهاد می شود از جلسات تریاژ کلینیک روانشناسی آوی استفاده نمائید
دیدگاهتان را بنویسید