ابراز احساسات
برای داشتن زندگی سرشار و رضایتبخش تنها شناسایی و نامگذاری احساسات کافی نیست. ما باید بتوانیم احساساتمان را با دیگران در میان بگذاریم و درک، همدلی و اعتبار آنها را کسب کنیم؛ ولی ابراز احساسات همیشه کار آسانی نیست. ما با ابرازکردن در واقع خودمان را آشکار و آسیبپذیر میکنیم و خطر بیاعتبارشدن را به جان میخریم؛ حتی ممکن است که دیگران را هم ناراحت کنیم. پس باید تصمیم بگیریم که آیا میتوانیم احساساتمان را ابراز کنیم؟
اگر پاسخ بله است، تا چه اندازه باید در میان بگذاریم؟ کی؟ کجا؟ و با چه کسی؟ آیا پدر و مادر، همکار، دوست، شریک زندگی و فرزندانمان ظرفیت شنیدن احساس ما را دارند؟ اصلا میخواهیم که آنها بدانند چه چیزی در درون ما میگذرد؟
این کار میتواند خیلی ترسناک باشد چرا که قبل از ابراز احساساتمان، نمیتوانیم پیشبینی کنیم که آیا آنها به حرفهایمان گوش میدهند؟ ما را میپذیرند یا مورد قضاوت قرار میدهند؟ آیا حمایتی که نیاز داریم به ما میدهند یا ما را از خود میرانند؟ آیا اصلاً حاضریم به این احساساتی که داریم و آسیبپذیریهایمان اعتراف کنیم؟
اهمیت ابراز احساسات
بسته به اینکه چه چیز را به چه کسی ابراز میکنیم، لحظه ابراز احساسات، میتواند لحظه حساسی باشد. از سویی مهم است که صادق و روراست باشیم و درعینحال پیامدهای احتمالی صداقتمان را نیز مدنظر داشته باشیم. علاوه بر این، ابراز احساسات یک امر مشارکتی است: یک فرد ابراز میکند و دیگری واکنش نشان میدهد. به عبارتی اگر فرد مقابل احساسمان را درک کند و واکنش مناسبی به آن نشان دهد، با کمک یکدیگر میتوانیم اوضاع را بهتر کنیم. از سوی دیگر اگر ابراز احساسات، باعث ایجاد حس منفی در طرف مقابل شود و نتواند آن را کنترل کند، بین ما و دیگری فاصله میافتد و هر دوی ما حداقل برای مدتی ناراحتی و سرخوردگی را تجربه میکنیم.
ناتوانی در ابراز احساسات دلیل اصلی آسیبهای دوران کودکی است. اگر ما میتوانستیم با والدینمان راجع به احساسات و اتفاقات وحشتناکی که تجربه میکردیم، آزادانه صحبت کنیم و آنها هم همدلانه به ما گوش میدادند و به تجربیات ما اعتبار میبخشیدند، میتوانستند به ما کمک میکنند که این منبع این احساسات را پیدا کنیم و درنتیجه بتوانیم احساساتمان را تنظیم و تعدیل کنیم و از تجربه احساسات مختلف نترسیم؛ چرا که ما فقط احساسات را مخفی نمیکنیم؛ بلکه علتشان را هم پنهان میکنیم.
علاوه بر این ما تنها احساسات منفی مثل ترس، شرم، حسادت، اضطراب و… را سرکوب نمیکنیم. هرچند که ممکن است ابراز این دسته از احساسات از سایر عواطف سختتر باشد؛ ولی وقتی که سرکوب احساسات تبدیل به عادت میشود، ما با درمیانگذاشتن احساس مثبتمان با دیگران هم به مشکل برمیخوریم. چرا که بهطورکلی تمام احساسات برای ما خطرناک به نظر میرسند و ابراز هر نوع احساسی ناخوشایند و دشوار است.
از نظر تکاملی زمانی که ما به دنیا میآییم زبانی برای ابراز احساساتمان نداریم؛ ولی درعینحال احساساتِ خالص هستیم و بهراحتی درد، لذت، غم، خشم، ترس، ناراحتی و… را با بدنمان ابراز میکنیم. احساسات ما در زمان نوزادی متمرکز بر اصول بقاست: نیاز به غذا، خواب، آسایش فیزیکی و امنیت. این مسئله بهخوبی نشان میدهد که احساسات برای زنده نگهداشتن ما امری ضروری است و باید کسی باشد که نیاز پشت ابراز ما را شناسایی کند و نسبت به آن پاسخگو باشد.
با بزرگتر شدن و توسعه مهارتهای زبانی نیازهای عاطفی و نحوه ابراز احساسات پیچیدهتر میشود. درعینحال که قدرت ابراز احساساتمان را با کلمات پیدا میکنیم توانایی و تمایل پنهانکردن آنها را نیز در خود پرورش میدهیم. دقیقاً از همان زمان است که ما یاد میگیریم درمورد احساسمان با ابهام صحبت کنیم، در موردشان دروغ بگوییم یا انکارشان کنیم. بهعبارتدیگر، هرچه تواناییمان در بیان احساسی که داریم بیشتر و توسعهیافتهتر میشود، کمتر در موردش صحبت میکنیم و سعی میکنیم آن را کنترل یا سرکوب کنیم. این کار به دلایل مختلفی رخ میدهد، ممکن است از روی شرم یا برای مراقبت از خود باشد یا فکر کنیم که اطرافیانمان نمیخواهند از حسی که داریم آگاه شوند یا اگر بدانند ما آسیبپذیر شدهایم، بخواهند به ما آسیب بزنند.
طبیعی است که بسیاری از ما ترجیح میدهیم احساساتی را که به آسیبپذیری و فقدان مرتبط است پنهان کنیم و به دنیا نشان دهیم حداقل در ظاهر، هیچچیزی نمیتواند به ما آسیب بزند. اما مگر میتوان احساسی داشت و آن را ابراز نکرد و به سلامت عاطفی و روابط سالم رسید؟
وقتی که ما برای مدتی طولانی احساساتمان را ابراز نمیکنیم و آنها رویهم تلنبار میشوند، اعتماد به نفسمان از بین میرود، عزتنفسمان کاهش پیدا میکند و احساس تنهایی شدیدی میکنیم. در نهایت هم این احساسات تلنبار شده به جوش میآیند و سرریز میشوند و به شکل کنترلناپذیری ابراز پیدا میکنند. بااینحال ابراز احساسات فقط بر زندگی عاطفیمان تاثیر نمیگذارد. تحقیقات زیادی که درمورد تاثیر عواطف بر سلامت جسمانی انجام شده نشان میدهد که احساسات سرکوب شده تبدیل به درد جسمانی میشوند و دلیل بسیاری از دردهای جسمانی رنج عاطفی است که راه دیگری برای بروز پیدا نمیکند و احساسات ابراز نشده تبدیل به تنفر از خود، فکر و اقدام به خودکشی، درد، فشارخون، دیابت و اختلال خوردن میشود.
قانون نمایش
فرض کنید از صبح که از خواب بیدار میشوید، هر احساسی که تجربه میکنید، آزادانه و بدون ترس از عکسالعمل دیگران ابراز کنید و هیچ تلاشی برای انکار احساسات و راضی نگهداشتن دیگران انجام ندهید. حتی تصورکردنش هم میتواند لذتبخش باشد! ولی به نظرتان چه اتفاقی میافتد؟
بهاحتمال زیاد وقتی حرفهایتان تمام میشود، (اگر بلایی سر کسی نیاورده باشید) میبینید که همسرتان آماده میشود تا شما را ترک کند. فرزندانتان در گوشهای کزکرده و گریه میکنند. همه دوستان و آشنایان شما را بلاک کردند و هیچکدام جواب تماسهایتان را نمیدهند و تنها تماسی از سمت رئیس شرکت دریافت میکنید که خبر اخراجتان را میدهد. در این موقعیت شاید به این نتیجه برسید که ابراز احساسات به هر نحوی، به عواقب آن نمیارزد و بهتر است تمام احساسات خود را سرکوب کنید.
برای اینکه دچار سوءتفاهمی نشوید، باید یادآوری کنیم که وقتی میگوییم باید به احساسات اجازه بروز داده شود، اصلا منظور این نیست که ما اجازه داریم تمام احساساتمان را خالی کنیم، داد بکشیم، غر بزنیم و هر میل عاطفی و تکانشی را عملی کنیم و جوری رفتار کنیم که انگار هیچ کنترلی بر احساس و کردارمان نداریم و خود را رها کنیم.
بسیاری از افراد فکر میکنند این نوع ابراز احساسات، عین صداقت است و اگر جور دیگری رفتار کنیم و سعی در تنظیم و تعدیل احساسمان داشته باشیم، درواقع داریم فریبکاری میکنیم و خودمان یا دیگران را گول میزنیم؛ ولی همه ما در زندگی شخصی و اجتماعی خود، باید یاد بگیریم که با هرکسی و در هر موقعیتی، چگونه و چه زمانی میتوانیم احساسمان را بیان کنیم. این کار واقعا به آزمونوخطا و تلاشهای بسیاری نیاز دارد و حتی میتواند ما را از پا دربیاورد و کنترل اوضاع را از دستمان خارج کند. بهویژه زمانی که شغل یا رابطه ما احساسی کاملا متضاد با چیزی که واقعا تجربه میکنیم، میطلبد. مثلا وقتی که خشم وجودمان را فراگرفته و درعینحال باید با مشتری یا همکارانمان رفتاری دوستانه و مهربان داشته باشیم.
اگر دائما در این دست از موقعیتها قرار بگیریم، کمکم سرکوبکردن احساسات واقعی برایمان طبیعی میشود و دیگر ابراز و تجربه این احساسات ترسناک و خطرناک به نظر میرسد. بر اساس تحقیقات، این نقاب همیشگی و نقش بازیکردن، باعث فرسودگی، کاهش رضایت از زندگی و حتی اضطراب و افسردگی میشود.
به همین دلیل ما یک سری قانون نانوشته داریم که استانداردهای ما را در نحوه ابراز و حد و حدود افرادی که میتوانیم پیش آنها نقاب از چهره برداریم، مشخص میکند. این دستورالعملهایی که اکثر افراد با آن موافقاند، به عوامل مختلفی ازجمله فرهنگ، جنسیت، نژاد، سن، وضعیت اجتماعی و مخصوصا قدرت بستگی دارد.
عوامل تاثیر گذار بر ابراز احساسات
همه ما انتظارات و قوانین شخصی متفاوتی برای نحوه ابراز احساساتمان داریم. این قوانین تا زمانی که در توانایی ما برای سالم زندگیکردن تداخلی ایجاد نکنند، اشکالی ندارند و خیلی هم خوب هستند؛ اما بسیاری از این قوانین که تحت تاثیر فرهنگ، اجتماع و خانواده به وجود آمدند، تنها ما را در زندگی عقب نگه میدارند و حتی ممکن است به ما زیان برسانند و زندگی ما را خراب کنند.
1- اطرافیان
ابراز احساسات بهطورکلی یک مهارت مشارکتی است. ما تنها زمانی میتوانیم احساسمان را ابراز کنیم و بعد از آن احساس آسودگی داشته باشیم که بدانیم کسی هست که آن را بشنود. برای مثال زمانی را به یادآورید که بابت چیزی هیجانزده و خیلی خوشحال بودید؛ اما وقتی سر بلند کردید دیدید که اطرافیانتان مشغول چککردن پیامهایشان، گشتن در فضای مجازی یا به هر نحوی مشغول بودند و حواسشان به شما نبوده. در چنین موقعیتی چقدر احتمال دارد که ذوق و شوقتان به قوت خود باقی بماند؟
در اینچنین موقعیتهایی بهراحتی متوجه میشویم که اطرافیان ما، حداقل در این لحظه، اهمیتی به ما نمیدهند یا ترجیح میدهند که حرفهایمان را نشنوند.
همه ما در فرستادن این سیگنالهای بیتفاوتی استادیم. این مسئله از زبان تدافعی بدن، خودداری از ارتباط چشمی، تغییر ظریف تن صدا و سکوتی که کمی زیادی کشدار میشود پیداست. درعینحال همه ما میدانیم وقتی کسی به ما توجه نکند چقدر دردناک است.
بنابراین یکی از عوامل تاثیرگذار بر ابراز احساسات اطرافیان ما هستند و یکی از مهارتهای کلیدی گوشدادن است نه فقط شنیدن. ما باید به شیوهای واضح، پذیرای ابراز احساسات طرف مقابل باشیم و در برابر حرفهایی که زده میشود اشتیاق، صبوری و دلسوزی از خود نشان دهیم. دستبهسینه نباشیم؛ بیقرار اینطرف و آن طرف نرویم و نشان ندهیم که دنبال فرصتی میگردیم تا فرار کنیم؛ جاهای دیگر را نگاه نکنیم و در کل با نشاندادن واکنشهای کلامی، زبان بدن، حالت چهره و ارتباط چشمی در برابر حرفهایی که میشنویم، این پیام را برای طرف مقابل بفرستیم که بدون قضاوت در کنارش حضور داریم و در تلاشیم که او را درک کنیم و در حد توانمان به او کمک کنیم.
2- جنسیت
یکی دیگر از عوامل مهم تعیینکننده نحوه ابراز احساسات جنسیت است. تحقیقات نشان دادند که زنان معمولاً احساسات مثبت را بیشتر ابراز میکنند و احساسات منفی همچون ناراحتی و اضطراب را بیشتر از مردان درون خود میریزد. از سوی دیگر مردان بیشتر از زنان پرخاشگری و خشم را ابراز میکنند؛ اما با اینکه بهاندازه زنان سایر احساسات را تجربه میکنند، آنها را سرکوب و درون خود میریزند.
هر دو جنس گریه میکند؛ اما زنان بهخاطر میل به همدلی بیشتر، تمایل دارند این کار را در کنار خانواده و دوستانشان انجام دهند؛ درحالیکه مردان ترجیح میدهند در تنهایی گریه کنند. همچنین تشخیص احساسات در زنان آسانتر است چرا که در حالت چهره، حرکات و تن صدا آزادانهتر رفتار میکنند. البته با اینکه زنان بیشتر از مردان لبخند میزنند؛ اما این شکاف جنسیتی از دوران راهنمایی آغاز میشود. چرا که جامعه و فرهنگ همیشه از زنان انتظار داشته که لبخند بزنند و همیشه خوشحال به نظر برسند، الزامی که برای مردان وجود ندارد!
بهطورکلی، کلیشههای جنسیتی تاثیر زیادی بر نحوه ابراز احساسات ما دارند. برای مثال وقتی مردها باقدرت عمل میکنند قوی، مدیر و مدبر هستند؛ اما وقتی زنان قدرت و صلابت نشان میدهند، میخواهند رئیس بازی در بیاورند و همه چیز را کنترل کنند. وقتی مردی صدایش را بالا میبرد همه ناگهان توجهشان جلب میشود و میتوانند به او حق بدهند چرا که رفتاری طبیعی و مردانه از خود نشان داده؛ اما وقتی زنی صدایش را بالا میبرد میگویند کنترل خود را ازدستداده و باید به سکوت دعوت شود.
3- نژاد
نژاد، یکی دیگر از عوامل قدرتمند تاثیرگذار در ابراز احساسات است. اقلیتها از ترس اینکه ابراز احساساتشان باعث شود در دام کلیشههای قدیمی بیفتند و واکنش شدیدی از سوی دیگران دریافت کنند، احساسات خود را مخفی میکنند. احتمالاً همه ما دیدهایم که در فیلمهای هالیوودی، اکثر تبهکاران و خلافکاران، سیاهپوست هستند. با اینکه در سالهای اخیر، برای کاهش تبعیضهای نژادی، تلاش شده که تصویر متفاوتی از سیاهپوستان ارائه شود و این قضاوت سختگیرانه نسبت به نژادهای مختلف نکوهش شده است؛ ولی آمارها نشان میدهد که اقلیتها بیشتر به سمت جرم و جنایت گرایش دارند. بااینحال این قضیه مربوط به تفاوتهای نژادی نیست، بلکه درنتیجه سالها بیعدالتی، تبعیض، ترس و ناامنیای است که این افراد تجربه کردند و یاد گرفتند که صرفنظر از هر احساسی، سرسختی و بیتفاوتی نشان دهند. چرا که خشمگین و خطرناک بهنظررسیدن میتواند یک نوع مراقبت از خود باشد و اجازه ندهد که دیگران به فرد آسیبی برسانند. خشم پاسخی معمول به احساس بیعدالتی و ناحقی است؛ درحالیکه ترس واکنشی زودهنگام به آسیب است. بنابراین این افراد که سالها در ترس زندگی کردند، نسبت به آسیب سریعتر و بیش از حد واکنش نشان میدهند. درحالیکه نژادی که اکثریت جامعه را تشکیل میدهند یا قدرت را در دست دارند، «امتیاز خشم» دارند. این اصطلاح به این معناست که آنها حق دارند خشم و عصبانیتشان را بدون نگرانی از اینکه برای آنها تنبیه و مجازاتی در پی خواهد داشت نشان دهند. به عبارتی گروهی که بیشتر حق خشمگین بودن دارند کمتر توانایی ابراز آن را دارند و در صورت ابراز عواقب بدتری در انتظارشان خواهد بود.
بنابراین اگر به خشم روزافزون ابراز شده اقلیتهای نژادی، زنان و سایر گروههایی که در طول تاریخ مورد تبعیض و ظلم قرارگرفتن توجه کنیم، میتوانیم آن را یک نشانه مثبت تلقی کنیم. نشانی از اینکه در جامعه عادلانهتر از گذشته زندگی میکنیم، حتی اگر بهای عدالت اجتماعی، خشمی بیش از همیشه باشد و حداقل برای مدتی هم ادامه پیدا کند.
4- نابرابری در قدرت
محل کار خود را در نظر بگیرید. چه کسی میتواند و چه کسی نمیتواند احساسش را آزادانه ابراز کند؟ اگر جزو اعضای هیئتمدیره باشید، اصلاً آسیبپذیر نیستید. بنابراین از آزادی نسبی برای به نمایش گذاشتن احساساتتان، بدون ترس از زیر پا گذاشتن قوانین و حد و حدود برخوردار هستید. شما میتوانید بهراحتی احساسات منفی همچون خشم، سرخوردگی و آزردگی را بدون اینکه بهایی پرداخت کنید، بروز دهید. در واقع ابراز این احساسات، حتی ممکن است باعث ترس زیردستانتان شود و در نتیجه بهتر و بیشتر کار کنند و نتیجه مطلوبی برای شما داشته باشد. درعینحال ابراز احساساتی همچون غم، ترس یا اضطراب از سوی شما ممکن است پذیرفتنی نباشد و نشانه ضعف شما تلقی شود.
حال اگر جزو کارمندان میانرده باشید یا در پایین هرم سلسلهمراتبی قرار داشته باشید، ممکن است برای نشاندادن خشم، سرخوردگی و آزردگی بهسرعت از کار برکنار شوید. برای شما ابراز احساسات مثبتی مانند شادی و خوشبینی بسیار امنتر است. همچنین شما میتوانید احساساتی مانند ترس، غم یا اضطراب را بدون هیچ مسئلهای ابراز کنید. در حقیقت جایگاه شما در محل کار تعیین میکند که اجازه ابراز چه احساساتی را دارید!
این نابرابری قدرت در روابط و خانواده هم صدق میکند. در یک رابطه فردی که قدرت بیشتری دارد از آزادی عمل بیشتری نیز برخوردار است. والدین بهراحتی رفتاری را از خود نشان میدهند که فرزندانشان را بابت همان رفتار تنبیه میکنند. وقتی با افسر پلیسی برخورد میکنیم، میدانیم عاقلانهترین راه این است که به لحاظ احساسی خوددار باشیم و حرفی نزنیم. درحالیکه برای افسر پلیس هیچ فرقی نمیکند که چه کاری انجام دهد و چه بگوید چرا که در آن موقعیت، قدرت در دست اوست و برای اینکه کارمان انجام شود، باید با او راه بیاییم. در حقیقت بسیاری از بیعدالتیهای زندگی معاصر به دلیل ناتوانی افرادی است که در برابر رفتارهای غیرانسانی سوءاستفادهگران، قدرتی برای ابراز ترس و عصبانیتشان ندارند؛ بنابراین مسئله ابرازکردن احساسات و عوامل تاثیرگذار بر آن، بههیچعنوان مسئله جزئی و ناچیز نیست و گاهی حتی میتواند مسئله مرگ و زندگی باشد.
5- فرهنگ
فرهنگ به ما دیکته میکند که چه احساساتی صحیح هستند و چطور باید ابراز شوند. برای مثال در فرهنگ ما، احترام به والدین و بزرگترها یک اصل اساسی و واجب است. درحالیکه میبینیم در غرب، فرزندان راحتتر خشم خود را نسبت به والدینشان ابراز میکنند و از عواقب آن کمتر میترسند. در واقع فرهنگهای مختلف، احساس خاصی را که برایشان ارزشمندتر تلقی میشود، تشویق و احساسات متضاد با آن نکوهش میشود. این ارزشها هم بر اساس آموزههای مذهبی، تاریخ، جمعگرایی یا فردگرایی آن فرهنگ و ملت تعیین میشوند.
6- موقعیت
اجازه احساسکردن گاهی اوقات میتواند به معنای ابراز احساسی باشد که لزوماً آن را تجربه نمیکنیم. این به معنای فریبکاری نیست؛ بلکه بیشتر به معنای پیداکردن راهی برای ارتباط برقرارکردن است بهگونهای که دیگران را هم در نظر بگیریم و ملاحظه احوال آنها را هم بکنیم.
احتمالاً برای همه ما پیشآمده که خشمگین، غمگین افسرده و… بودیم؛ ولی موقعیت اجتماعی یا شغلی ما در آن لحظه ایجاب میکرده که احساس دیگری داشته باشیم. در چنین موقعیتهایی چه باید کرد؟ آیا باید ناراحتیمان را سر هر کسی که میبینیم خالی کنیم؟ یا باید همه چیز را انکار کنیم و رویه همیشگیمان را ادامه دهیم؟ یا شاید هم بهتر باشد که احساسمان را بپذیریم، به آن اعتبار دهیم و درعینحال تلاش کنیم که رفتار متعادل و تنظیم شدهای داشته باشیم؟ فراموش نکنید که هر کدام از این استراتژیها را که انتخاب میکنید، پس از مدتی بدیهی دمدستی و غریزی میشود و خواهناخواه عادت میکنید که در همه موقعیتها از آن استفاده کنید!
فواید ابراز احساسات
ابراز احساسات حتماً لازم نیست کلامی، حضوری و رودررو باشد. گاهی اوقات درمیانگذاشتن احساساتمان با دیگران بیش از حد دشوار است. در این مواقع شاید بهتر باشد حس خود را از طریق نوشتن ابراز کنیم. خیلی از ما تجربه نوشتن چیزی در دفتر خاطرات یا نامهای را داشتیم که به نظرمان بیان شفاهیاش در گفتگوی رودررو غیرممکن بوده است. رازداری میتواند واقعاً باعث بیمار شدن افراد شود اما وقتی احساسات و افکارمان را به کلمات تبدیل میکنیم سلامتیمان بهبود پیدا میکند. همچنین ابراز احساسات باعث میشود که:
- به طرز قابلتوجهی تعداد دفعات مراجعه به پزشک و مراقبتهای بهداشتی کمتر شود.
- سیستم ایمنی بدن ارتقا پیدا کند.
- فشارخون پایین بیاید.
- حالت روانی در بلندمدت بهبود پیدا کند.
- استرس در زندگی روزمره کاهش پیدا کند و در حد تعادل باقی بماند.
- دانشجویان و دانشآموزان نمرات بالاتری در ارزیابیهای آموزشی کسب کنند و کارمندان عملکرد شغلی بهتری داشته باشند.
- غیبت در مدرسه، محیطهای آموزشی و محل کار کاهش پیدا کند.
مرکز روانشناسی هیجان مدار آوی واقع در تهران خیابان گیشا با تیم حرفه ای درمانگران متخصص هیجان مدار به صورت ویژه بر درمان تروما و اختلالات پس از آسیب تمرکز دارد. اگر به دنبال یک روانشناس خوب و یک کلینیک روانشناسی خوب هستید پیشنهاد می شود از جلسات تریاژ کلینیک روانشناسی آوی استفاده نمائید
دیدگاهتان را بنویسید